آیتاللَه العظمی علّامه سید محمدحسین طباطبائی رضواناللَه علیه در بيست و نهم ذوالقعده هزار و سيصد و بيست و يک هجريّه قمريّه، در روستاى شادگان از توابع تبريز دیده به جهان گشود. علّامه طباطبائى در سنّ پنج سالگى مادرشان، و در سنّ نُه سالگى پدرشان را از دست می دهند؛ و از آنها اولادى جز ایشان و برادر كوچكتر از ایشان بنام سید محمّدحسن كسى دیگر باقى نمىماند. (مهرتابان، ص35)
بیوگرافی علامه طباطبایی |
پس از طىّ دوران تحصيلات مقدّماتى و سطوح در سنه ١٣٤٤ هجريّه قمريّه به نجف اشرف عزيمت نموده و مدّت ده سال در فقه و اصول و فلسفه به درس اساتيدى همچون آيتاللَه آقا شيخ محمّد حسين نائينى و آيتاللَه آقا شيخ محمّد حسين غروىّ اصفهانى مشهور به کمپانى و آيتاللَه آقا سيّد حسين بادکوبهاى رفته و پس از نيل به مقام اجتهاد در سنه ١٣٥٤ به تبريز مراجعت و مدّت ده سال در آنجا به تدريس مشغول مىشوند، و در سنه ١٣٦٥ به بلده طيّبه قم هجرت نموده و مُقيم مىگردند. (مهرتابان، ص25)
امّا معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد عارف عالیقدر و بى نظیر، مرحوم آیة الحقّ حاج میرزا على آقا قاضى قدَّس اللَه تربتَه الزّكیة آموختهاند؛ و در سیر و سلوك و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت آن استاد كامل بودهاند.
مرحوم قاضى از بنى أعمام ایشان بودهاند، و در نجف اشرف به تربیت شاگردان الهى و وارستگان و شوریدگان جمال الهى و مشتاقان لقاء و زیارت حضرت احدیت مشغول و در آن خطّه، عالِم وحید و یگانه در این فنّ بودهاند؛ بطوری كه ایشان نام «استاد» را فقط بر او مىبردند، و هر وقت استاد بطور اطلاق مىگفتند مراد مرحوم قاضى است؛ و گویا در مقابل مرحوم قاضى، تمام اساتید دیگر با وجود آن مقام و عظمت علمى، كوچك جلوه مىكردند. (مهرتابان، ص22)
جامعیت علّامه طباطبایى در علم و عمل
حضرت علّامه آیتى بود عظیم؛ نه تنها از نقطه نظر فلسفه و احاطه به تفسیر قرآن كریم، و نه تنها از نقطه نظر فهم احادیث و پى بردن به حاقّ معنى و مراد و نه تنها از نقطه نظر جامعیت ایشان در سائر علوم و احاطه به عقل و نقل؛ بلكه از نقطه نظر توحید و معارف الهیه و واردات قلبیه، و مكاشفات توحیدیه، و مشاهدات الهیه قدسیه، و مقام تمكین و استقرار جَلَوات ذاتیه در تمام عوالم و زوایاى نفس.
هر كس با ایشان مىنشست؛ و زبان خاموش و سكوت مطلق ایشان را مىنگریست، مىپنداشت كه این مرد در مفكّره خود هیچ ندارد؛ ولى چنان مستغرق انوار الهیه و مشاهدات غیبیه ملكوتیه بودند كه مجال تنازل پیدا نمىكردند.و عجیب جامعیت ایشان بود بین تحمّل آن كوههاى اسرار و بین حفظ ظاهر در مقام كثرت، و اعطاء حقّ عوالم و ذَوى الحقوق از تدریس و تربیت طلّاب و محصّلین و دفاع از حریم دین و سنّت الهیه و قوانین مقدّس اسلام و سنگر ولایت كلّیه الهیه.
آيتاللَه علّامه طباطبائى گذشته از جامعیت در علوم، جامع بین علم و عمل بود؛ آن هم عملی كه از تراوشات نفسانیه صورت گیرد و بر اساس طهارت سرّ تحقّق پذیرد. جامع بین علوم و كمالات فكریه و بین وجدانیات و أذواق قلبیه و بین كمالات عملیه و بدنیه بود؛ یعنى مردِ حقّى بود كه شراشر وجودش به حقّ متحقّق بود.
خطّ نستعلیق و شكسته ایشان از بهترین و شیواترین خطّ اساتید خطّ بود.
در علوم غریبه، در رَمْل و جَفْر وارد بودند؛ ولى دیده نشد كه عمل كنند. در علم اعداد و حساب جُمَل به ابْجَد و طرق مختلف آن، مهارتى عجیب داشتند.در جَبر و مقابله و هندسه فضائى و مسطّحه و حساب استدلالى سَهمى بسزا داشتند. و در هیئت قدیم استاد بودند؛ به پایهاى كه به آسانى مىتوانستند استخراج تقویم كنند، علّامه طباطبائى در ادبیات عرب و معانى و بیان و بدیع استاد بودند.در فقه و اصول استاد بودند و ذوق فقهى بسیار روان و نزدیك به واقع داشتند. (مهرتابان، ص19)
گویند:
آمریكا قبل از سى سال، ایشان را بهتر از آنچه ایرانیان شناختند شناخت؛ و براى آنكه علّامه را به عنوان لزوم تدریس فلسفه شرق در آمریكا بدانجا برد، به شاه طاغوتى ایران (محمّدرضا) متوسّل شد، و شاه ایران از حضرت آيتاللَه العظمى بروجردىّ رضوانُ اللَهِ علیه این مهمّ را خواستار شد، و آيتاللَه بروجردى هم پیغام شاه را به حضرت علّامه رسانیدند؛ ولى علّامه قبول نكردند. (مهرتابان، ص46)
و با آنكه اسرار الهیه در دل تابناك او موج مىزد سیمائى بشّاش و گشاده و وارفته، و زبانى خموش، و صدائى آرام داشت. و پیوسته به حال تفكّر بود، و گاهگاهى لبخند لطیف بر لبها داشت. (مهرتابان، ص80)
بحسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد *** تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
بارى، فرق روشن علّامه طباطبائى با سائرین این بود كه اخلاقیات ایشان ناشى از تراوش باطن، و بصیرت ضمیر، و نشستن حقیقت سیر و سلوك در كُمون دل و ذهن، و متمایز شدن عالم حقیقت و واقعیت از عالم مجاز و اعتبار، و وصول به حقائق عوالم ملكوتى بود؛ و در واقع تنازل مقام معنوى ایشان در عالم صورت و عالم طبع و بدن بوده است؛ و معاشرت و رفت و آمد و تنظیم سائر امور خود را بر آن اصل نمودهاند. ولى مسلك اخلاقى غیر ایشان ناشى از تصحیح ظاهر و مراعات امور شرعیه و مراقبات بدنیه بود، كه بدینوسیله مىخواهند دریچهاى از باطن روشن شود؛ و راهى بسوى قرب حضرت احدیت پیدا گردد.
در آیات قرآن كریم و اخبار معصومین سلامُ اللَهِ عَلیهم أجمعین نسبت به تقویت عقل و تقویت قلب و لزوم متابعت شرع تأكید شده است. و در دعاها و مناجاتها تقویت هر سه را از ذات اقدس حضرت احدیت خواستار شدهاند. (مهرتابان، ص87)
استاد ما علّامه طباطبائى قدَّس اللَهُ سرَّه در هر سه موضوع در درجه كمال، بلكه در میان اقران حائز درجه اوّل بودند:
امّا از جهت كمال قوّه عقلیه و حكمت نظریه، متّفقٌ علیه بین دوست و دشمن؛ در جهان اسلام بى نظیر بودند.
و امّا از جهت كمال قوّه عملیه و حكمت عملیه، و سیر باطنى در مدارج و معارج عوالم غیب و ملكوت و وصول به درجات مقرّبین و صدّیقین؛ دو لب بسته و خاموش ایشان كه كتمان سرّ را از أعظم فرائض مىدانستند بما اجازه نمىدهد كه حتّى بعد از زمان حیات ایشان بیش از این در این مرحله كشف پرده كنیم.
الّا آنكه ـ همانطور كه ذكر شد ـ اجمالًا مىگوئیم: علّامه در دنیا غائب بود؛ غائب آمد و غائب رفت.
و امّا از جهت شرع، خود یك فقیه متشرّع بودند كه در رعایت سنن و آداب بتمام معنى الكلمه بذل توجّه داشتند؛ و حتّى از بجا آوردن كوچكترین مستحبّات دریغ نمىنمودند. و به آورندگان شرع مبین بدیده تعظیم و تجلیل و تبجیل مىنگریستند. (مهرتابان، ص122)