علّامه قاضی قدس اللَه سره
« مرحوم قاضى ميفرمود: سيّد هاشم در توحيد مانند سنّيها كه در سنّىگرى تعصّب دارند، او در توحيد ذات حقّ متعصّب است؛ و چنان توحيد را ذوق كرده و مسّ نموده است كه محال است چيزى بتواند در آن خلل وارد سازد.» (روح مجرد، ص13)
حضرت آقاى حدّاد به قدرى در فناى در اسم «هُوَ» قوى بود كه مرحوم قاضى میفرموده است:
«سيد هاشم مثل اين سنّیهاى متعصّب است كه ابداً از عقيده توحيد خود تنازل نمیكند؛ و در ايقان و اذعان به توحيد چنان تعصّب دارد كه سر از پا نمیشناسد.»
يعنى چنانچه بعضى از اين سنّیها را پول دهى و مقام دهى و دنيا را جمع كنى و بخواهى در عقيدهشان تزلزل ايجاد كنى، نخواهد شد؛ اين سيد هاشم در قضيه توحيد ذات اقدس اينطور است. (روح مجرد، ص 207)
علاّمۀ طباطبائی قدّس اللَه سرّه
«مرحوم قاضی ایشان را از مجالس و محافل خویش برکنار میداشت و در مرأیٰ و منظر سایر تلامذۀ خود قرار نمیداد؛ همچون دُرّ قیمتی که او را درون صندوق، از أنظار مخفی نگاه دارند تا بتواند بهتر و بیشتر به حال و سلوک خود بپردازد.» (نفحات انس، ص23)
علامه طهرانی قدس اللَه سرّه
«حضرت آقاى حاج سيّد هاشم در لاافُق زندگى ميكرد. آنجا كه از تعيّن برون جسته، و از اسم و صفت گذشته، و جامع جميع اسماء و صفات حضرت حقّ متعال به نحو اتمّ و أكمل، و مورد تجلّيات ذاتيّه وَحدانيّه قهّاريّه، أسفار أربعه را تماماً طىّ نموده، و به مقام انسان كامل رسيده بود.
هيچ يك از قوا و استعدادات در جميع منازل و مراحل سلوكى از ملكوت أسفل و ملكوت أعلى، و پيمودن و گردش كردن در أدوار عالم لاهوت نبود، مگر آنكه در وجود گرانقدرش به فعليّت رسيده بود.
براى وى زندگى و مرگ، مرض و صحّت، فقر و غنا، ديدن صُوَر معنوى و يا عدم آن، بهشت و دوزخ، علىالسّويّه بود. او مرد خدا بود. تمام نسبتها در همه عوالم از او منقطع بود مگر نسبتِ اللَه.» (روح مجرد، ص 134)
آیت اللَه سید محسن طهرانی قدس اللَه سرّه:
«مرحوم اقای سید هاشم موسوی حداد يك ولىّ الهى است كه موقعيّت ايشان از دائره فكر بشرى خارج است.» (نفحات انس، ص32)
آیت اللَه بهجت رضوان اللَه علیه :
«حداد سرّاللَه هست؛ حداد را هرکسی نمیتواند بشناسد، سید هاشم حداد دریا بود.»
آیت اللَه مطهری رحمة اللَه علیه
«روزى مرحوم مطهّرى به حقير (علامه طهرانی) مىگفتند:
برخورد و دستگيرى علّامه طباطبائى ما را از اين ورطه هلاكت نجات داد، حالا اين كلام مرحوم مطهّرى درباره حضرت حاج سيّد هاشم كه: اين سيّد حيات بخش است، هنگامى است كه حضرت علّامه هم حيات دارند.»
روزى مرحوم مطهّرى به حقير (علامه طهرانی) میگفتند:
«من و آقا سيّد محمّد حسينى بهشتى در قم در ورطه هلاكت بوديم، برخورد و دستگيرى علّامه طباطبائى ما را از اين ورطه نجات داد.»
حالا اين كلام مرحوم مطهّرى درباره حضرت حاج سيّد هاشم كه: اين سيّد حيات بخش است، هنگامى است كه حضرت علّامه هم حيات دارند، و از آن وقت تا ارتحالشان كه در روز هجدهم محرّم الحرام 1402 هجريّه قمريّه واقع شد، شانزده سال فاصله است. تازه علّامه پس از مرحوم مطهّرى، لباس بدن را خَلْع و به جامه بقا مخلّع گشتند . (روح مجرد، ص160)
جایگاه علمی مرحوم حداد
اين مرد، مردى است كه در علوم عرفانيّه و مشاهدات ربّانيّه، استاد كامل و صاحب نظر است؛ بسيارى از كلمات محيىالدّين عربى را ردّ ميكند و به اصول آنها اشكال مینمايد، و وجه خطاى وى را مبيّن مینمايد. شما از مشكلترين مطالب «منظومه» حاجى و «أسفار» آخوند و غامضترين گفتار «شرح فصوص الحِكَم» و «مصباح الانس» و «شرح نُصوص» از وى بپرسيد، ببينيد از چه افقى مطّلع است و پاسخ ميدهد و صحّت و سُقم آنها را میشمارد! (روح مجرد، ص123)
تواضع و سجایای اخلاقی مرحوم سید هاشم حداد
حاج سيّد هاشم حدّاد أعلى اللَهُ درجتَه بعضى از فضلا و محصّلين نجف أشرف به ايشان علاقمند شده بودند و گهگاهى خدمتشان میرسيدند، و ايشان هم با كمال سادگى و صفا آنان را میپذيرفتند؛ و نيز بعضى از كسبه نجف و كاظمين و بغداد به ايشان ارادت میورزيدند و ايشان هم از آنان پذيرائى ميفرمودند. تا كم كم جمعى كثير قريب به بيست نفر در تمام اوقات زيارتى در مجلس ايشان اجتماع داشتند و ايشان خودشان شخصاً به مَهامّ و مايحتاجشان باطناً و ظاهراً قيام مینمودند. و چه بسا ديده میشد كه اين سيّد كريم و سخىّ و با حيا، بعضى اوقات خودش بسته نان را از نانوائى به منزل میآورد، و يا قالب يخ را در زير بغل ميگرفت؛ و از تنظيف و تطهير منزل دريغ نداشت بلكه شاد بود كه همچون استادش مرحوم قاضى خدمت زوّار و أولياء خدا و سالكين طريق را مینمايد. (روح مجرد، ص541)
و اين در حالى بود كه عيالات سنگين ايشان غالباً در كربلاى معلّى به عسرت و ضيق معيشت شديد روزگار میگذرانيدند. و با ناراحتيها دست به گريبان بودند، عجيب اينجا بود كه اين سيّد ابداً و ابداً لب نمیگشود، حتّى از اينكه مبادا امور داخلى وى به خارج درز پيدا كند و رخنه نمايد سخت ناراحت میشد.
افرادى كه دعوى سلوك داشتند گرچه از شرائط و لوازم آن غافل بودند و يا تغافل میورزيدند، معذلك با همه آنها به ديده احترام مینگريست و خود شخصاً براى رفع حوائجشان قيام ميفرمود. (روح مجرد، ص 600)